کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

هستی مامان و بابا

کیارش در باغ لاله گچسر

کیارشم تو پسر گل مامانی پر از مهربونی، سرشار از علاقه، خندان و پر جنب وجوش. خیلی از مامان دفاع میکنی. گاهی وقتی بابا میخواد وسایل منو برداره یا چیزی بخوره که حتی مال من نیست فریاد میزنی که مال مامانه و نمی‌ذاری برداره. گاهی هم نسبت به بعضی نی‌نی‌ها که فکر کنم ازشون خوشت نمیاد (البته اونایی که بیرون می‌بینی و برات آشنا نیستند عکس‌العمل نشون میدی ولی شکر خدا فقط با صدا درآوردن وگفتن اینکه "نی‌نی نه"). در عین حال خیلی هم بخشنده‌ای. هفته پیش یک روز رفتیم پارک و بابا برات یک توپ بادی گرفت. یک پسر بچه بهت نزدیک شد که ازت بگیردش و من بهت گفتم به نی‌نی هم بده تا با هم بازی کنید، فوری گوش داد...
20 ارديبهشت 1393

سومین عید سه نفره

امسال عید رنگ و بوی دیگه‌ای داشت چون تو اونو تمام و کمال درکش می‌کردی. از قبل از عید که آهنگهای شاد نوروزی رو می‌شنیدی ذوق می‌کردی و می‌رقصیدی. می‌دونستی که داره بهار میاد و اسمهای بهار و عمو نوروز و حاجی فیروز رو تکرار می‌کردی. بنابراین من و بابا هم برات عیدی کادو خریدیم تا لذت و شوق باز کردنشونو حس کنی. یک سفر یک هفته‌ای هم پیش مامان جون و بابا محمود اینا رفتیم. سفر خوبی بود و خوش گذشت. توی راه هم خدا رو شکر خیلی خسته نشدی. خیلی دور هم جمع شدن رو دوست داری و از ذوق و شوقت ما بزرگترها لذت می‌بردیم. تقریبا هر روز برنامه پارک رفتنت بود تا تو جمع بزرگترها که حرفهای بزرگونه می‌زنن احساس خستگی نک...
16 فروردين 1393
1